همه گفتندکه ایکاش عمو برمیگشت

آبدارچی هیئت

همه گفتندکه ایکاش عمو برمیگشت


 

مِی،کمی داشت ولی داشت سَبو برمیگشت

پیش چشمش همهء آب،به جو برمیگشت

 

گرچه بی مشک نمیخواست حرم برگردد

همه گفتندکه ایکاش عمو برمیگشت

 

چوب مشک و لب او سخت بهم دوخته شد

آنقدرسخت که معنای رُفو برمیگشت

 

باسر و صورتش افتاد تیمم بکند

پای حرفی که زد ازفکر وضو برمیگشت

 

سرتکان دادن او هم به زمین زحمت داشت

مژه درچشم ترش آه نگو برمیگشت

 

دست،خالی شدنش راکسی انکارنکرد

لشکری دست پراز پیکر او برمیگشت

 

تیرها نظم تنش را چه بهم ریخته بود

برتنش نیزه نمیرفت فرو برمیگشت

 

دست تنها شدن مرد حرم رادیدند

علمش با کمکی کاش به رو برمیگشت

 

یا اخا گفت و پس از آمدن یارش دید

مادری سینه زنان مرثیه گو برمیگشت

 

 

رضا دین پرور

با تشکر از آقای دین پرور

 



کسب درآمد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : چای ریز نوکراتم
تاریخ : جمعه 30 آبان 1393
زمان : 16:26


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.